داستان در زمان و مکانی خیالی در آینده میگذرد که در آن به سبب کمبود انرژی، انسانها خود در مقام کارگر، مأمور تولید و تأمین انرژی برق هستند؛ آن هم از طریق رکاب زدن دوچرخههای ثابت و متصل به ژنراتور. با این حال، مزدِ این رکابزنی، نه پولِ رایج، بلکه امتیازاتی است که در لحظه و بر روی صفحۀ نمایشهای پیشرفتۀ موجود در همه جا، به افراد تعلق میگیرد؛ و آنان به وسیلۀ این امتیازات میتوانند غذا و مایحتاج دیجیتال خود را خرید کنند. غیر از غذا و خمیردندان، مابقی چیزی که امکان خریداری دارد، محصولات نرمافزاری و مجازی است، و هیچ چیز واقعی دیگری، حتی لباس، قابل خریداری نیست. افراد مجبورند یا امتیازات خود را بدون استفاده ذخیره کنند، یا آنها را خرجِ دیدن فیلمهای تفریحی و غالباً و، انجام بازیهای رایانهای یا در فرهیختهترین حالت، خرید بستههای آموزشیِ راههای موفقیت» کنند. برای هر فرد بر روی صفحات نمایش دیجیتال، آدمکی طراحی شده است که میتوان برای زیباتر نشان دادنش، دائماً برایش کیف و کفش و کلاه مجازی خرید. گرانترین چیزی هم که در دنیای کارگری میتوان خرید، بلیط یک مسابقۀ دشوار استعدادیابی است که اگر بخت یار باشد و کسی در این مسابقه پیروز شود، امکان رهایی از دنیای رکابزنی برایش فراهم میشود و میتواند سطح بهتری از زندگی را تجربه کند.
در نوشتار پیشین، قسمت اول مجموعۀ آینۀ سیاه را از منظر نخست بررسی کردم؛ از این دیدگاه که اگر شخصی در چنان اضطراری برای گزینش میان دو بد قرار گیرد (آمیزش با خوک در ملأ عام یا رضایت به کشتن یک بیگناه)، چه باید بکند؟ مثالهایی از این دست، برای آزمودن قدرت پاسخگویی نظامهای اخلاقی در کتابهای فلسفۀ اخلاق فراواناند: انتخاب بین نجات جان یکی از دو نفری که همزمان در حال غرق شدن در آب هستند: یکی پدر پیر شما، و دیگری پزشک حاذقی که به گفتۀ رومهها به زودی سرطان را علاج خواهد کرد (پالمر، 1385، ص26)؛ انتخاب بین جدا کردن دوقلوهای بههمچسبیده و نجات جان یکی از آنها، یا انتظار برای زجرکش شدن هر دو (ریچ، 1392، ص23-27)؛ و یا تراژیکترین مثالِ ممکن با عنوان انتخاب سوفی»: مادری به فرمان یک افسر نازی، موظف میشود یکی از دو فرزند خردسالش را برای کشته شدن انتخاب کند، و اگر انتخاب نکند، هر دو فرزند کشته خواهند شد (Laffollte, 2007: 8).
درباره این سایت